پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

پارسا دردونه مامان

کودکم...

  عاشقانه با تو... کودکم... خواستم مهربانی را یادت دهم ، تا این دنیای سرد و یخ زده را آنچنان گرم کنی که گلهای شادی همه جا برویند اما تو خود مهربان بودی و به من دوباره آموختیش وقتی که زانوی غم بغل گرفتم و چهره ی تو ناآرام شد... وقتی که سر در گریبان بردم تو با دستهای کوچکت نوازشم کردی... وقتی که از درد آه کشیدم ، سراسیمه به سویم شتافتی و تا لبخند را بر لبانم ندیدی ،مهرت را دریغ نکردی،حال اگر روزی از من خواستی که مهربانی را برایت نقاشی کنم... زیباترینم صورت تو را خواهم کشید ،تو که به من آموختی مهربانی آموختنی نیست ذاتی است،الهی است،فقط باید فراموشش نکرد،شیرینم... ک...
7 خرداد 1392

نصیحتهای مادرانه

پسر نازم: به یمن وجودت « حرف هایی از جنس باران » برایت می سرایم شعر شور انگیز باران را و می دانم که میدانی                                  میان سینه ام تصویر چشمان تو پنهان است گلم دنیای ما زیباست                                 نگاهت سهم خوبی باد و در فصل فراموشی              ...
7 خرداد 1392